A0:  دوست چینیه من


برای همیشه

دل نوشته های قلبه شکسته من

 

یه دوست چینی داشم ! ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻴﺎﺩتش تو ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ رفتم و کنار تختش ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪم...

چند دقیقه دست پا شکسته با من فارسی حا احوال کرد

دیدم یهو رنگش عوض شد مدام به من با حالت اخم میگفت:

ﭼﻴﻨﮓ ﭼﻮﻧﮓ ﭼَﻦ ﭼﻮﻭﻥ ﻭ ؛ ..!!
بعد چندبار تکرار کردن تا پرستارا برسن " مُرد"

خیلی ناراحت بودم

ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﭼﻴﻦ ﺳﻔﺮ ﻛﺮﺩم...!

و در اون جا از یه مرد چینی معنیش رو پرسیدم و اون مرد چینی به من گفت معنیش این میشه:
اسگل ﭘﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻴﻠﻨﮓ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻛﺼﺎﻓﻄﻄﻄﻄ


تو فکرمه یه نمایشگاه بزنم و نقاشی هایی که موقع درس خوندن برای امتحانات کشیدم رو توش بزارم....


ادرس میدم بیایین زیرتابلوهام لایك کنین !

 


آدمایی که زیاد میخوابن ، تنبل نیستند

 

 

چون انگیزه ای واسه بیدار موندن ندارند ، وگر نه بگو فردا پارتیه ساعت 3 صبح تا 2 فرداش ، هر کی نیاد

 

 


 پسرا تو چند مورد خیلی جذاب میشن :
 وقتی عصبی پشت فرمون نشستن
 موقع دعوا سر مسایل ناموسی
 وقتی سر آبجیشون زور میگن
 وقتی مامانشونو میبوسن
 وقتی واسه تک دوس دخترشون خواستگار میاد و دپرس میشن
 وقتی بخاطر فوتبال از کار وزندگی میوفتن
وقتی بهش میگی دپرسم میگه غلط کردی بیا بغلم ببینم
 وقتی تو بغلش اشک میریزی با دستاش صورتتو میگیره میگه دیونه تو منو داریا !
+منم میخوام از ایناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:((


دختره 11 سالشه تو پروفایلش نوشته:

سیگار میکشم بخاطر جدایی از تو .. !!!

 

کاری باری ندارین من رفتم خود کشی بای !!!  :|

بدترین بلایی که سر یه پسر میتونین بیارین :...تو دانشگاه دره کلاسشو بزنی

  به استاد بگی  با فلانی کار دارم ...میگه چیکارش داری ...

میگی: مامانش براش لقمه آورده... خخخخخخخخخخخخخ

 

میگن تو تاکسی که نشستین خودتونو بچسبونین

به در که اگه خانومی تو ماشین هست راحت باشه و از این حرفـا

امروز تو تاکسی این عمل رو اجرایی کردم ولی خب از بس چسبیدم

به در یهو در باز شد منم مجبور شدم دختره رو بگیرم نیفتم بیرون

بیچاره از ترس بغلم کرده بود هی میگفت سالمـــــــــی؟

چیزیت نشد کــــــــــــــــــه؟

تازه میخواست تنفس مصنوعی هم بده بهم:)

+ البته من اینو تجربه نکردم راحت میشینم تو تاکسی چون دخترم پسرا خودشونو جمع و جور کنن =))

وقتی بچه ای به دنیا میاد همه جمع می شن می گن: چه مامانیه! خنده هاش مامانیه، لباساش مامانیه و... اما از بابایی خبری نیست.کی یاد بابایی می افتن؟ وقتی پوشک بچه رو باز می کنن، می گن:ای بابا!چه قدر .......! :)))

ما دهه 70 و 60 ها نباید با هم بجنگیم باید یه فکری به حال این هیولاهای ده 80 بکنیم

 

 


ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻧﺎﺯﮐﻪ ﯾﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﻪ

ﻧﻪ ﻣﺪﻟﻪ

ﻧﻪ ﻣﺎﻧﮑﻨﻪ

ﻧﻪ ﻓﺎحشه

ﻧﻪ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﮐﻨﻨﺪه

ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻣﺎ ﮐﻪ ﺳﮓ ﺗﺐ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﮔﺮﻣﺸﻪ

ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ ﺁقا ؟؟

ﺑﻪ ﻭﺍﻟﻠﻪ ﮔﺮﻣﺸﻪ .....فریاد


دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟

پسر: آره عزیز دلم

دختر: منتظرم میمونی؟
... ...

پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر

اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند

پسر: منتظرت میمونم عشقم

دختر: خیلی دوستت دارم

پسر: عاشقتم عزیزم

بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت

هوشیاری خود را به دست می آورد

به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد

پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی

دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت

پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت:

میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟

دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟

چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد

پرستار: شوخی کردم بابا !

رفته دستشوئی الان میآد خخخخخ :)))


خب یه سوال مهم...


اگه گفتین زشت ترین چیز دنیا چیه؟؟؟


مارمولک له شده؟!؟!؟!


یا از اون زشت ترم داریم؟؟؟


آهان!فهمیدم...


زشت تر از مارمولک له شده پسر تو سن بلوغه...اصن مث کوبیسم میمونه!


هیچیش به هیچیش نمیاد!!!


صداشو که دیگه نگو...!!!انگار خروسک گرفته


سیبیلاشم مث شلوار کردی رو طنابه


دخترا پرچمو نگه دارین بنده الفرارمهر شده


دلم خیلی تنگ شده برا اون وقت هایی که


دلت برام تنگ میشد ...


دختر چیست؟

 

.

.

.

.

دختر موجودیست زیبا و دوست داشتنی

 

که خداوند برای حفظ آرامش پسرها اونا رو آفریده

 

و کسی جز دخترا نمیتونن پسرا رو تحمل کنند.


 

دختره کتیبه گذاشته :

 

امروز یک شلوارک خریدم ،حالا اومدم خونه تنگه ه ه ه ه ه

یک پسره : الهی قربون اون پاهات بشم من

یک پسر دیگه : ناراحت نشو عروسکم من خودم ۳تا سایز بزرگشو میخرم

یک پسر دیگه : چرا آخه ملوسکم؟ نکنه کمی چاق شدی؟

یک پسر دیگه : ای جانم اووف نشدی خودت؟

ینی تنها چیزی که منو آروم میکنه، اینه که هنوز گزینه حمله نظامی رو میز اوباماست

والااااااااااا



در عجبم از سیب خوردنمان

 

که از آن،فقط چوبش میماند

 

مگر این همه چوب که خوردیم

 

از یک سیب شروع نشد؟!


ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺭﻓـﺖ ؛ ﻧــﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﻧـــــــــﻪ ، ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺧﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ.

من غرورم را به راحتی به دست نیاوردم

که هر وقت دلت خواست خردش کنی...!

غرور من اگر بشکند

با تکه هایش

شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد


دمش گرم یاس میگه :

 

تــــو كــﮧ مــــے دونــســتــــے مــن تــكــيــﮧ گــاه

 

مــحــكــمــتــم

 

بــگــــو بــا مــن ديــگــــﮧ چــــرا دِ آخــــﮧ نــوكــرتــــم

 

مــن كــﮧ هــــر دقــيــقــم وابــســتــﮧ بــــﮧ دقــيــقــﮧ ے تــــو

 

بــــود

 

مــن كــﮧ حــتــــے لــبــاس تــنــم بــــﮧ ســلــيــقــﮧ ے تــــو بــــود


زمانی نفسش بودم، اما بعد...


شدم عامل تنگی نفسش...


رفت دنبال یک تازه نفس...!!



در دفتر خاطراتم نوشتم رفیق زیباست.


معلم دفتر را دید گفت این رویاست گفتم ای معلم از نوازش رفیق چه

 

میدانی.گفت در عالم رفاقت رفیق_همیشه تنهاست.


زندگی به مرگ گفت: من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه!


من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی!


مرگ ساکت بود ...


زندگی گفت: رابطه ی من و تو چه احمقانه است؛


زنده کجا، گور کجا؟


دخمه کجا، نور کجا؟


غصه کجا، سور کجا؟


اما مرگ تنها گوش می داد و ساکت بود؛


زندگی فریاد زد: دیوانه، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ...؟


و مرگ آرام گفت: تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده اید...

 


بزرگترین نعمت اینه که اگه کسی پشت سرت حرف زد...
.
.

.
.
.
.
رفیقات با پشت دست بزنن تو دهنش

 + و من از این نعمت محرومم

 


متـاسفــــ ـانه گــ ـاهـــے


بـــ ـدوטּ بُـ ـغـــــ ـض و گـــ ــریــہ


بـــایــد قبـــــــــول کـــ ـنــے


کـہ فَـرامــــــــــوش شُــــدے .... !


▲▼خـدایــــآ ...

آغـوشـتــــ را امـشـبــــ بـ ہ مـَטּ ﻣﮯ دهـے (؟)

بـراےِ گـفـتـטּ چـیـزے نـدارمـ

امـّا بـراےِ شِـنُـفـتـטּِ حـرفـهـاےِ تـو گـوشِ بـسـیـار ..

ﻣﮯ شـود مـَטּ بـغـض ڪـنـمـ

تـو بـگـویـے : مـگـر خـدایـتـــ نـبـاشـد ڪ ہ تـو ایـنـگـونـ ہ بـغـض ڪـنـے

ﻣﮯ شـود مـَטּ بـگـویـمـ خـدایـا(؟)

تـو بـگـویـے : جـاטּِ دل ..


آنقدر پیش این و آن از خوبی های نداشته ات

 

تعریف کرده ام


که وقتی سراغت را میگیرند...


شرم دارم که بگویم تنهایم گذاشتی..


 

آهای دختر خانم...!

که تا توی یه جمع پسرونه وارد میشی

سریع خودمونی میشی و های های می خندی 

و دل میدی و قلوه میگیری

توی همون جمع...

یه آقا پسری هست 

که اخم کرده و چپ چپ نیگات میکنه

این آقا پسر حالش داره بهم میخوره و از دستت عصبانیه

لطفا بفهم که واسش مهمی و...

خودت رو جمع کن...!

 

آهای آقا پسر...!

وقتی که توی یه جمع زنونه نشستی و یه دختر خانم میاد بهت میگه

پاشو بیا باهات کار دارم...

نگو باشه چند دقیقه دیگه میام

سریع پاشو برو

بفهم

که این دختر خانوم خوشش نمیاد با دخترای دیگه

خوش و بش کنی

بفهم...!


روزگارا:

  تو اگر سخت به من میگیری،

  با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،

  گرچه دلگیرتر از دیروزم،

  گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،

  لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست

  زندگی باید کرد...!


سلام یه مدت طولانی بود که نمیتونستم بیامو

 

به وبلاگ سر بزنم

 

الان اومدم با دوتا وبلاگ

 

 پایین کیلیک کنین

 

مخاطب خاص

 

 و اینم ادرسه جدید

نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1398برچسب:جملات عاشقانه , عشق , تصویر عاشقانه , عاشقانه,تصویر زیبا,دلتنگی,جملات زیبا,ساعت 1:58 توسط عاشقه تنها| |

پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود... اومدیم زیارتت کنیم
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : وااااااااای... از دست تو !!!

پ: باشه... باشه... ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟
د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟
پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .
د: ... واقعا که...!!!
پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
د: لوووووووس...

پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !

د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟

پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من!

د: من از دست تو چی کار کنم...

پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن بیست و یکم من!!!

د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.

پ: صفای وجودت خانوم .

د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونه به شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!

پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای بستنیهای شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم...!

د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟
پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
د: ولی من که بور بودم!!!؟
پ: باشه... ، فرقی نمی کنه.

د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی دستام گره می خوردن... مجنون من.
پ : ....
د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟
پ : .....
د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...
پ : .......
د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...

پ: خدا ن... (گریه)

د: چرا گریه می کنی...؟؟؟
پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟
د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند دیگه...، بخند... زود باش بخند.
پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم ؟
د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .
پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمی تونم بخندم .
د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی تولد چی خریدی؟

پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی خوب آوردم.
د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پ: ........
د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟

پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برات یک دسته گل گلایل!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه هادیگر بدون تو خیابونها صفایی ندارد...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.

نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چندان دور...

امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم نباش...!

نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم...!
اما... تو آرام بخواب عشق من ...............!
 
دلم میخواست منم عینه اون دختر میمیردم دیگه طاقت این دردو ندارم وقتی دارم میبینم  تک تک عزیزانمو از دست میدم میترسم از روزی که سه نفرو از دست بدم یکی داداشم یکی محمدم یکی کیمیا جونم
بعد مدتاها اومد پستای قبلیمو ببینم محمدو خیلی وقته باهاش حرف نزدم ازش بیزارم کیمیا هم...عین قبل نیستیم باهم فقط داداشم برام مونده دلم برا دوستیم با کیمیا تنگ میشه هنوزم خیلی دوستش دارم چه جالب از چیزی که میترسیدم سرم اومد خدایا دیگه داداشمو نه فقط همینو ازت میخوام گریه

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد


Power By: LoxBlog.Com

cache01last1392952016